۱۳۹۰ آبان ۲۸, شنبه

غایب همیشه حاضر


دلم برای نفس های خسته می سوزد

برای پای به زنجیر بسته می سوزد

برای بغض غریبی که زیر بار غمت

درون حنجره ی من شکسته می سوزد

در انتظار طلوع تو سالهاست دلم

برای این دل در خون نشسته می سوزد

دلم برای نگاهم که پشت شیشه ی چشم

دری به روی حضورت نبسته می سوزد

کجاست تازه هوایی؟کجاست معنی عشق؟

دلم برای نفسهای خسته می سوزد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر