دلم برای نفس های خسته می سوزد
برای پای به زنجیر بسته می سوزد
برای بغض غریبی که زیر بار غمت
درون حنجره ی من شکسته می سوزد
در انتظار طلوع تو سالهاست دلم
برای این دل در خون نشسته می سوزد
دلم برای نگاهم که پشت شیشه ی چشم
دری به روی حضورت نبسته می سوزد
کجاست تازه هوایی؟کجاست معنی عشق؟
دلم برای نفسهای خسته می سوزد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر