۱۳۹۰ آبان ۲۸, شنبه

گریه امانم نمی دهد


این بخت،روی خوش چو نشانم نمی دهد

مه نیز جلوه ای به شبانم نمی دهد

ای چشم سعی وگریه ی ابر بهارتو

لطفی به باغ غرق خزانم نمی دهد

دست اجل گرفته گلوی مرا به چنگ

بهر وداع نیز زمانم نمی دهد

رفتی چنان زدست بهارم که بعد از این

جای ترا نسیم نشانم نمی دهد

چشمت برای گفتن شعری لطیف وخوب

دستی بدست طبع روانم نمی دهد

می خواستم غزل بسرایم برای تو

افسوس بی تو گریه امانم نمیدهد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر