۱۳۹۰ آبان ۲۸, شنبه

برای پدرم


ای کاش بعد از توجهان ویرانه می شد ای پدر

یا آنکه مهرت با دلم بیگانه می شد ای پدر

تا آنکه از خاطر برد مظلومیت های ترا

ای کاش مادر مثل من دیوانه میشد ای پدر

ای کاش بودی تا که من سر بر قدمهایت نهم

خاک رهت با اشک من هم خانه می شد ای پدر

شعری بخوان پندی بده ، ای کاش حرفی میزدی

تا این دل مجنون من فرزانه می شد ای پدر

ای کاش باز آیی زدز با خاطرات کودکی

تا شادیم با دیدنت مستانه می شد ای پدر

مهمان بسیار آمده ای کاش بودی میزبان

تا سفره ی ما بازهم شاهانه می شد ای پدر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر