چشم من مثل ابر بارانیست نفسم پشت بغض زندانیست
از غم آشکار این مردم حاصلم گریه های پنهانیست
دربهاری که غرق باروت است صبح گل یک غروب طوفانیست
گل که خندید هم نمیدانست که سرانجام با غ ویرانیست
هموطن ای که خوب میدانم دل توپرزخشم وحیرانیست
وبه سوگ ستاره های شهید شهر چشم تو هم چراغانیست
درشگفتی چومن که واعظ شهر پی احیای رسم سلطانیست
شرک درخطبه های اوجاریست ذکروی آیه های شیطانیست
قتل وزندان تجاوز وتحقیر شیوه تازه مسلمانیست
تیغ خونریز پاسدار وطن بر گلوی جوان ایرانیست
چهره پادشاه خون آشام مستتر درردای روحانیست
سبز شو کاین کویر بدفرجام گربخواهی توصبح فردانیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر