خونین دلم زدیدن اشک برادرم
رسم بدی است گفتن ای وای مادرم
تاکی حصارفاصله ها رارقم زدن رسم بدی است گفتن ای وای مادرم
تاکی خبرنداشتن ازحال خواهرم
همخون وهم نژاد وازیک قبیله ایم
دستم بگیرهم نفسم یارویاورم
ازمن نبرامیدونشویار این وآن
بازآکه نازچشم تراخوب می خرم
دردوزخ تنفرازمن وطن نکن
من عاشقی زلال تراز آب کوثرم
هرکس که خانه کرددرون حریم دل
من پرده های حرمت اورانمی درم
اماچرازخاطره های توای عزیز
غیرازنزاع وکینه نیاید به خاطرم
خاکی بریز برسرمرداب کینه ها
زان پیش ترکه ناله کنی خاک برسرم
درسوگ من چه سودزحسرت گریستن
بنشین به نازخندقشنگی برابرم
فرصت کم است تابه درخانه ام بیا
پیچیده بوی مرگ درالیاف بسترم
گاهی به چشم منتظرمن قدم گذار
ازسنگفرش کوچه برای توکمترم؟
دست مرابگیرکه از این زمین پست
باخودبغیرعشق که چیزی نمیبرم
اکنون زرفتنم توخبرداری ای عزیز
فردانگوکه آه کجایی برادرم؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر