یادش بخیردوران دانشجویی استادی داشتیم بنام دکتر تورج روشن ضمیرفوق تخصص بیماریهای تنفسی؛قلندری درلباس پزشک। روزی درحیاط بیمارستان خورشید اصفهان ایستاده بودیم ومن بخاطر حضور یکی از همکلاسی ها که اورا جیگرسیاه می نامیدم دربیمارستان؛ نگران لکه ی بتادین روی لباسم بودم।استاد که متوجه تلاش من در پوشاندن لکه شده بود دستی به شانه ام زد وبا صدای مردانه اش گفت:دکترجان مواظب این روپوش پزشکیتون باشید خیلی زود لک میگیره وبعدکه فهمید من متوجه منظورش نشدم گفت:دکتر شدن چه آسان ؛انسان شدن چه مشکل!دستی به سبیلش کشید وافزود بچه ها مریض های فقیر رو دریابید واگه نگران گذران زندگیتون هستید میتونید از جیب اونهایی که خوشی زیر دلشون زده واز سرسیری اومدن خودشونوچک کنن جبران کنین!پرسیدم استاد یعنی بشیم رابین هود؟جواب داد چرا رابین هود مگه سمک عیار خودمون چشه؟این درس هیچوقت فراموشم نشد واونو سرلوحه ی کارم قرار دادم اما مصداقشو وقتی دیدم که تازه از زندان آزاد شده بودم وبعد از یک بحران مالی دزد به خونه ام زده بود وزایمان همسرم هم نزدیک بود اصلا پول نداشتم وبا قرض وقوله وسایل ضروری خونه رو تهیه کرده بودم اما برای مخارج بیمارستان لنگ بودم।پیش خودم گفتم حتما یکی از پزشکان زنان با درک موقعیت من همکاری میکنه وبا چک مدت دار سزارین همسرم رو قبول میکنه।بهترین گزینه دکتر حسین خیراندیش بود که هم همشهری من بود وهم شاگرد پدرم وهم اونقدر ثروتمند بود که با این کار اصلا فشاری رو تحمل نمی کرد।با همسرم رفتیم مطبش وموضوع رو توضیح دادم اما با کمال تعجب با برخوردی بسیار زننده مارو از مطبش بیرون کرد وگفت وقتی نداری مجبور نیستی به متخصص مراجعه کنی ومیتونی مثل بقیه ی فقرا تو بیمارستانهای دانشگاهی زنتو بستری کنی.هم پیش زنم شرمنده شدم وهم از پزشک بودن خودم بدم اومدکه با این حیوان همکارم.بگذریم مردی بنام خانم دکترالهه کهنسال با خوشرویی درخواست مرا پذیرفت ودوباره من یادم آمد که هنوز درمیان ماپزشکان آدم پیدا میشه! امروز یکی ازهمکاران سرفرازمن دکترخزعلی که برای فردای بهتر ایران بجای استفاده از رانت آقازادگی رنج زندان را بجان خریده درسیاهچالهای خامنه ای دراعتصاب غذاست ومن سربلند از اینکه با او همکارم برخود واجب میدانم یادآوری کنم که:دوستان قدر آنهایی را که برای فردای بهتر من وشما وفرزندانمان به قدرت وثروت پشت پا زده اند را بدانیم وفراموششان نکنیم که همیشه با مابوده اند وجانشان را درراه آسایش ما بخطر افکنده اند.براستی که دکترشدن چه آسان وانسان شدن چه مشکل است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر