۱۳۹۰ مهر ۱۷, یکشنبه

غزل مثنوی تقدیم به مادرمان ایران

زعشق پاک وطن مست وبیقرارم من

مرازمرگ مترسان که سربدارم من

بخوان اذان رهایی که تشنه ی فریاد

چه سالیان درازی است روزه دارم من

چوقبله گاه من است این دیار درپایش

دهم سرو سرازاین سجده برندارم من

بسان رستم دستان به مرگ می خندم

اگرچه درغم سهراب سوگوارم من(ایهام سهراب اعرابی و پسررستم)

چگونه داغ گذارم به لب زمُهر سکوت

برای مرگ ندا چونکه داغدارم من(ایهام ندا =آواز وندا آقاسلطان)

نزیبدم که بمانم دراین قفس با ننگ

یکی زخیل شهیدان بی شمارم من

*********

نشسته خون به دلم مانده ام دراین حسرت

کجاست نسل ابرمردهای با غیرت؟

وطن اسیر بلا سرخوشیم وبی خبریم

میان اینهمه نامردِ پست دربه دریم

کجاست لشکری از ترکهای صف در صف

لر وبلوچ وعرب ؛کردهای جان برکف؟

چرا دگرخبراز گیله مرد ایران نیست؟

نشانه ای زابو مسلم خراسان نیست؟

دریغ؛نیست دگر درتمام دشتستان

یکی زنسل دلیران مرد تنگستان

به بادرفته وطن نادری نمی بینیم

درفش کاوه ی آهنگری نمی بینیم

دریغ ودرد هزاران کمانگر بی باک(ایهام آرش وفرزاد کمانگر)

شدند طعمه ی مارگرسنه ی ضحاک

چکیده خون فراوان به دامن ایران

به رنگ خون شده چشم از نبودن اشکان(ایهام اشک ها واشکان سهرابی )

برای گریه زچشمم بهانه می گیرند

به زوراز لب ایران ترانه می گیرند(ایهام ترانه ی شادی وترانه ی موسوی)

زدشت سبز وطن رنگ لاله می دزدند

وفاش ازرخ گلبرگ؛ژاله می دزدند(ایهام ژاله =شبنم وشهید دزدیده شده صانع ژاله)

چه حیف؛ خاک وطن جای زندگانی نیست

چگونه سرکنم اینجا که کامرانی نیست(ایهام کامرانی=خوشبختی ومحمد کامرانی)

هزاردرددراین دل نهفته دارم من

هزار قصه ی تلخ نگفته دارم من

***********

دلم گرفته که از مرگ عشق خورسندیم

به روزگار پراز رنج خویش می خندیم

دلم گرفته که خوکرده ایم با ظلمت

ودربه روی سفیران نور می بندیم(اشاره به زندانیان سیاسی)

دلم گرفته برایت وطن که تنهایی

وما به هرچه بغیر ازتو هست پابندیم

زتارترس؛واز پود مصلحت سنجی

طناب بافته بردست خویش می بندیم

دلم گرفته برایت هوای تازه ی عشق

که ما بدون تو بی ریشه ایم ومی گندیم

************

توهم گرفت دلت بس که ناله کردم من؟

شکایت از غم این چند ساله کردم من؟

برای گوش توهم لحن من قدیمی بود؟

ورای صحبت یک عاشق صمیمی بود؟

به چشم؛گویش خودرابه روزخواهم کرد

وباتودرد دلی سینه سوز خواهم کرد

سلام مادرخوبم که گرچه دربندی

برای دل خوشی من به زورمی خندی

سلام برتو؛ پلنگ دلاور دیروز

وپیر گربه ی رنجور ولاغر امروز(اشاره به نقشه ی ایران)

منم منم پسرت؛آن قلندر مدهوش

همان جنوبی خونگرمِ مست وبازیگوش

زمان کودکیم را که خوب یادت هست؟

پسین شرجی سمت جنوب یادت هست؟

ببین بزرگ شدم شاعری میانسالم

گرفته عکس تودردست وشعر می نالم

فدای دامن مواج آسمان رنگت(کنایه از خلیج پارس که چون دامنی آبی به پای مام میهن است)

فدای حوصله ی کوچه های دلتنگت

چه پیروخسته شده چهره ی پرازچینت(نیم نگاهی به قبضه کردن بازار ایران توسط چین)

فروغ رفته عزیزم زچشم غمگینت(اشاره ای به حذف نام فروغ از ادبیات معاصر ایران توسط ج.ا)

نمانده خون به رگ زنده رود واروندت

ونیست شیر به پستان تو ؛دماوندت

بهانه از تو ارومیّه را نگیرم من

که اشک چشم تو خشکیده شد بمیرم من(درنقشه دریاچه ی ارومیه مثل چشم اشکبار گربه است)

نگو که دل خوشی از این سکوت وپستی من

نگو لیاقت من بوده تنگ دستی من

نگو که خاطره ی انقلاب یادم نیست

که داغ دیدم وبوی کباب یادم نیست(اشاره به مثل بوی کباب می آید ولی خرداغ میکنند)

توبوسه دادن پوتین ومین به یادت هست

ورقص ساده ی خون بر جبین به یادت هست

تو دیده بانی شبهای جنگ یادت هست

وتکیه دادن سر برتفنگ یادت هست

شبم همیشه پر از ترکش و منور بود

اگرچه سهم توهم نخل های بی سربود

بغیر عشق تو درسر نداشتم مادر

نگو برای تو من کم گذاشتم مادر

تمام هستی خود را به عشق خواهم باخت

تورا به قیمت جانم دوباره خواهم ساخت

تومنتهایِ افقهای باورم هستی

وعاشقانه ترین شعردفترم هستی

******

دوباره پرشده از عطر یاس خانه ی من

ومی چکد غزل از دفتر ترانه ی من

هزارچلچله برسقف کوچکم روئید

بهار؛سرزده آمد به آشیانه ی من

دوباره دست به دامان گریه شد بغضم

وغرق یاد تو شد خلوت شبانه ی من

بنام نامی ایران دوباره خوانا شد

کتاب خط خطی شعر عامیانه ی من

به یاد توست اگر آه می کشم هرروز

بنام توست غزلهای عاشقانه ی من

عطش تَرَک به لب خشک خاک می انداخت

که سرزد ازدل غمگین خاک دانه ی من

ودرپناه تو هرروز ریشه زد؛بالید

تن نحیف وتب آلوده ی جوانه ی من

چه بوسه ها به کف پای کوچکم زده ای

به ذوقِ مشق قدمهای کودکانه ی من

چغاله های کلام مرا تو می چیدی

وسهم توست غزلهای نوبرانه ی من

تویی تجسم رویای من تویی دینم

ومرزهای تو پایان هرکرانه ی من

به پیشگاه تو سر می دهم حلالم کن

که نیست بهتراز این هدیه در خزانه ی من

اگر شکوه توبا خون من میسر بود

تو شاد باش زپایان غمگنانه ی من...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر