۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۷, سه‌شنبه

اللهم اخرج منا(خدایا از بکش بیرون)



درحلقه ی دوستان نادان
شیخی بنشسته شاد وخندان
میگفت که غم زدل برانید
ای ملت بینوای ایران
ازفقر وگرسنگی ننالید
سختی است نصیب اهل ایمان
الطاف خفیه ی الهی است
هرزجر که می کشد مسلمان
گفتم به خدای دادگستر
جان ننه ات زما بکش در
ای مقصد هرعبادت من
ای شاهد استقامت من
با آن که در اوج تلخ کامی
شکر تو شده ست عادت من
از بس که زشرم اهل منزل
سرخ است همیشه صورت من
وز بار گران این گرانی
گشته ست هلال قامت من
کلا شده ام هلال احمر
جان ننه ات زما بکش در
ای اوج بلند باور ما
یاد تو پناه آخر ما
دیدی که مبلغان دینت
دادند به باد کشور ما
با نام تو خون خلق ریزند
بنگر توبه زخم پیکر ما
تا کی پی امتحان مایی؟
بردار تو دست از سرما
اکنون که شدیم جمله کافر
جان ننه ات زما بکش در
ای خالق نور اختر وماه
ای صاحب زور وحشمت وجاه
ای آنکه نشانده ای به اعجاز
شیخی دله را به مسند شاه
آخوند فریب داد مارا
با وسوسه های گاه و بیگاه
رحمی تو به حال خلق ما کن
کز چاله فتاده ایم در چاه
با گردش چرخ سفله پرور
جان ننه ات زما بکش در
داری تو به عرش چون ولایت
دارد زتو شیخ ما شکایت
گوید که چرا نشسته ای تو
برصندلی امام امت؟
دارد هوس خدا شدن شیخ
از خویش نمی کشد خجالت
حالا که نموده ای تو بر ما
این قوم پلید را مسلط
یک مشت الاغ وگاو وعنتر
جان ننه ات زما بکش در
ای داده به جنتی جانی
سرمایه ی عمر جاودانی
پرسند چرا کند در این ملک
یک شیخ علیل حکمرانی؟
آرایش مردها توبنگر
مانند زنان آنچنانی
مانده ست برای نسل امروز
از ایل وتبار پهلوانی
یک مشت ذلیل خاک بر سر
جان ننه ات زما بکش در
ما ساکن شهر سوت وکوریم
ما مستمعین حرف زوریم
هرچند که رای ما بدزدند
در فکر حماسه ی حضوریم
تن داده به ظلم ،بی تفاوت
ما چشم به راه یک ظهوریم
تا ناجی ما زدر درآید
ازبس که نفهم وبی شعوریم
دیگر نشویم بیش از این خر
جان ننه ات زما بکش در
دلخوش به جزا وامتحانت
یک عمر زجور دشمنانت
کردیم شکایت ونهادیم
سرهمچو سگان بر آستانت
تا انکه عنان ملک خود را
دادیم به برگزیدگانت
افتاده به چاه این فقیهان
دردست گرفته ریسمانت
امروز زدم به سیم آخر
جان ننه ات زما بکش در

۱۳۹۱ دی ۲۳, شنبه

عشق



بافتنه ی چشم یار همدست شدی
پشت تو به بیگانه چه گرم است ای عشق
دادی تو به باد دودمان مارا
جرم توبراندازی نرم است ای عشق
بیداری اسلامی دل نزدیک است
کهریزک تو حصار شرم است ای عشق

۱۳۹۰ بهمن ۱۰, دوشنبه

برای انتخابات مجلس

خرنامه

افسوس نصف مردم ما بی گمان خرند

جمع عوام، احمق وفرزانگان خرند

تامنتهای فقروفلاکت رسیده ایم

اماهنوزبی خبران همچنان خرند

هرروزبدتراست زدیروزوضعمان

بازار راکداست وبازاریان خرند

نوع لباس وپوشش ما بخشنامه ایست

مامرد نیستیم ویا این زنان خرند؟

مثل گدا،به دادن یارانه سرخوشیم

جانا ببین که اغلب ایرانیان خرند

سی سال خرشدیم ودرصحنه مانده ایم

این امت جهادگر قهرمان خرند

صف بسته اند کره خران رای می دهند

این سرشماری است که بینی کیان خرند

بازیچه میشویم ورودست می خوریم

مضحک نمایشی است وبازیگران خرند

رندی خرید رای که باشد وکیل شهر

براو نگیر خرده، فروشندگان خرند

ردصلاحیت زخران میکند خری

آن کس که شد قبول ،و ردگشتگان خرند

ازمجریان برند شکایت به ناظران

شاکی ومشتکی و همه داوران خرند

یک روز نورچشمی ویک روز منحرف

افتادگان زچشم خری ناگهان، خرند

جمعی که دل خوشند به اصلاح این نظام

مشروعیت دهند به آدم کشان خرند

آنان که در حکومت دینی طلب کنند

آزادی وحقوق بشر همزمان خرند

یک خر وکیل چند الاغ است ای دریغ

مجلس طویله است ونمایندگان خرند

یک مشت خرمقلد ویک خرفقیهشان

خواننده ی رساله وروحانیان خرند

هرملتی که مشکل خود را رهاکنند

تاحل شود بدست امام زمان خرند

آنان که تن سپرده به ذلت بدان امید

تا ناجیی فرا رسداز آسمان خرند

خلقی که که تازیانه بجان میخرند شاد

درانتظار منتقم بی نشان خرند

بایک حدیث بی سروته خام می شوند

ازبس که این جماعت خوش باوران خرند

آنان که در برابرهربمب هسته ای

دل خوش نموده اند به تیروکمان خرند

تاراج می شوندهمه چاههای نفت

سرگرم گشتگان چَهِ جمکران خرند

جمع خران به مسند قدرت نشسته اند

کابینه و رئیس وهمه رهبران خرند

درمانده اند توی امور طویله ای

چون می کنند دعوی کون ومکان خرند

برپشتمان نشسته وافسار می کشند

پی برده شیخ، اکثر ایرانیان خرند

خرتوخراست وضع بسیج وسپاه ما

فرمانده ها خرند وفرمانبران خرند

مردم که اختیاروطن راسپرده اند

دردستهای جمع فرومایگان خرند

مشتی خرافه باف و جمعی اسیر پول

طماع و بت پرست زپیروجوان خرند

جمعی قلیل دل شدگان ولایتند

این قوم پست،بیشتر از دیگران خرند

مداح وچاپلوس ستم پیشه ای شوند

بنگر که شاعران ونویسندگان خرند

پیش خربزرگ شرفیاب میشوند

مهمان ومیزبان همگی توامان خرند

خرکیف می شوند زاحسنت یک الاغ

درحیرتم که انجمن نخبگان خرند

باورکنید دشمن این ملک خانگیست

آنان که دل خوشند به این دشمنان خرند

ما نوبریم هرنفر از شیخ های ما

اندازه ی تمام خران جهان خرند

خرنیزبرحماقت ما خنده می زند

خرترزماکجاست ؟که گوید خران خرند؟

ای خر مراببخش زشان تو کاستم

چون گفته ام به طنزکه این ناکسان خرند.